سلام
احمد عزیزم
حالم بد نیست ولی نمیتونم خوب صحبت کنم الان خودم مینویسم
احمد باور کن باورم نمیشه که خاله خوب و مهربونت نور چشمان همه
ما میدونی ............................ چی بگم خدایا چراااااااااااااااااااااا میدونی من فقط تلفنی پرسیدم ولی بازم باورم نیست امروز میام بیرون
از بیمارستان باهاتون حرف بزنم میدونی نمیتونم دیگه دستم نمیاد
زنگ بزنم .
احمد تو منو درک میکنی بعد از مریم همه بهم دروغ گفتن و یکی بود که
راست حسینی حرف زد . اونم خاله خوب تو و عزیز ما بود واقعا هنوز تو شوکم
با مادر خوبت با آبجی صحبت کنم چی بگم تو بگو خدایا خودت کمک کن و
اگر واقعیت داره واقعا صبر بده که سخته خوب من کشیدم رنجها در این راه
حالا هم باید بکشم و سختی ها رو تحمل کنم.
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: